می و مشک است که با صبح برآمیخته اند


می و مشک است که با صبح برآمیخته اند

می و مشک است که با صبح برآمیخته اند


می و مشک است که با صبح برآمیخته اند

یا بهم زلف و لب یار درآمیخته اند
یا بهم زلف و لب یار درآمیخته اند
یا بهم زلف و لب یار درآمیخته اند
یا بهم زلف و لب یار درآمیخته اند
صبح چون خنده گه دست شده است آتش سرد
صبح چون خنده گه دست شده است آتش سرد
صبح چون خنده گه دست شده است آتش سرد
صبح چون خنده گه دست شده است آتش سرد
آتش سرد به عنبر مگر آمیخته اند
آتش سرد به عنبر مگر آمیخته اند
آتش سرد به عنبر مگر آمیخته اند
آتش سرد به عنبر مگر آمیخته اند
یا نه بی سنگ و صدف غالیه سایان فلک
یا نه بی سنگ و صدف غالیه سایان فلک
یا نه بی سنگ و صدف غالیه سایان فلک
یا نه بی سنگ و صدف غالیه سایان فلک
صبح را غالیهٔ تازه تر آمیخته اند
صبح را غالیهٔ تازه تر آمیخته اند
صبح را غالیهٔ تازه تر آمیخته اند
صبح را غالیهٔ تازه تر آمیخته اند
دوش خوش ساخت فلک غالیه دان از مه نو
دوش خوش ساخت فلک غالیه دان از مه نو
دوش خوش ساخت فلک غالیه دان از مه نو
دوش خوش ساخت فلک غالیه دان از مه نو
بهر آن غالیه کاندر سحر آمیخته اند
بهر آن غالیه کاندر سحر آمیخته اند
بهر آن غالیه کاندر سحر آمیخته اند
بهر آن غالیه کاندر سحر آمیخته اند
می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
می عیدی نگر و جام صبوحی که مگر
شفق آورده و با صبح بر آمیخته اند
شفق آورده و با صبح بر آمیخته اند
شفق آورده و با صبح بر آمیخته اند
شفق آورده و با صبح بر آمیخته اند
ساقیان ترک فنک عارض و قند ز مژگان
ساقیان ترک فنک عارض و قند ز مژگان
ساقیان ترک فنک عارض و قند ز مژگان
ساقیان ترک فنک عارض و قند ز مژگان
کز رخ و زلف حبش با خزر آمیخته اند
کز رخ و زلف حبش با خزر آمیخته اند
کز رخ و زلف حبش با خزر آمیخته اند
کز رخ و زلف حبش با خزر آمیخته اند
خال رخسار زره کرده و خط ماه سپر
خال رخسار زره کرده و خط ماه سپر
خال رخسار زره کرده و خط ماه سپر
خال رخسار زره کرده و خط ماه سپر
زلف و رخسار زره با سپر آمیخته اند
زلف و رخسار زره با سپر آمیخته اند
زلف و رخسار زره با سپر آمیخته اند
زلف و رخسار زره با سپر آمیخته اند
پس یک ماه کلوخ اندازان سنگ دلان
پس یک ماه کلوخ اندازان سنگ دلان
پس یک ماه کلوخ اندازان سنگ دلان
پس یک ماه کلوخ اندازان سنگ دلان
در بلورین قدحی لعل تر آمیخته اند
در بلورین قدحی لعل تر آمیخته اند
در بلورین قدحی لعل تر آمیخته اند
در بلورین قدحی لعل تر آمیخته اند
شاهدان از پی نقل دل و جان از خط و لب
شاهدان از پی نقل دل و جان از خط و لب
شاهدان از پی نقل دل و جان از خط و لب
شاهدان از پی نقل دل و جان از خط و لب
بس گوارش که ز عود و شکر آمیخته اند
بس گوارش که ز عود و شکر آمیخته اند
بس گوارش که ز عود و شکر آمیخته اند
بس گوارش که ز عود و شکر آمیخته اند
عاشقان از زر رخساره و یاقوت سرشک
عاشقان از زر رخساره و یاقوت سرشک
عاشقان از زر رخساره و یاقوت سرشک
عاشقان از زر رخساره و یاقوت سرشک
بس مفرح که ز یاقوت و زر آمیخته اند
بس مفرح که ز یاقوت و زر آمیخته اند
بس مفرح که ز یاقوت و زر آمیخته اند
بس مفرح که ز یاقوت و زر آمیخته اند
ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید
ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید
ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید
ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عید
لعل می با قدح سیم بر آمیخته اند
لعل می با قدح سیم بر آمیخته اند
لعل می با قدح سیم بر آمیخته اند
لعل می با قدح سیم بر آمیخته اند
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و ز می
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و ز می
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و ز می
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و ز می
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند
ماه نو در شفق و شفقشان می و جام
ماه نو در شفق و شفقشان می و جام
ماه نو در شفق و شفقشان می و جام
ماه نو در شفق و شفقشان می و جام
با دو ماه و دو شفق یک نظر آمیخته اند
با دو ماه و دو شفق یک نظر آمیخته اند
با دو ماه و دو شفق یک نظر آمیخته اند
با دو ماه و دو شفق یک نظر آمیخته اند
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند
کرده می راوق از اول شب و بازش به صبوح
کرده می راوق از اول شب و بازش به صبوح
کرده می راوق از اول شب و بازش به صبوح
کرده می راوق از اول شب و بازش به صبوح
با گلاب طبری از طبر آمیخته اند
با گلاب طبری از طبر آمیخته اند
با گلاب طبری از طبر آمیخته اند
با گلاب طبری از طبر آمیخته اند
راوق جان فرو ریخته از سوخته بید
راوق جان فرو ریخته از سوخته بید
راوق جان فرو ریخته از سوخته بید
راوق جان فرو ریخته از سوخته بید
آب گل گوئی بات معصر آمیخته اند
آب گل گوئی بات معصر آمیخته اند
آب گل گوئی بات معصر آمیخته اند
آب گل گوئی بات معصر آمیخته اند
همه با درد سر از بوی خمار شب عید
همه با درد سر از بوی خمار شب عید
همه با درد سر از بوی خمار شب عید
همه با درد سر از بوی خمار شب عید
به صبح از نو رنگی دگر آمیخته اند
به صبح از نو رنگی دگر آمیخته اند
به صبح از نو رنگی دگر آمیخته اند
به صبح از نو رنگی دگر آمیخته اند
ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته اند
زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته اند
زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته اند
زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته اند
همه سنگ افشان در آب خور عالم خاک
همه سنگ افشان در آب خور عالم خاک
همه سنگ افشان در آب خور عالم خاک
همه سنگ افشان در آب خور عالم خاک
و آگه از زهر که در آب خور آمیخته اند
و آگه از زهر که در آب خور آمیخته اند
و آگه از زهر که در آب خور آمیخته اند
و آگه از زهر که در آب خور آمیخته اند
از سر بی خبری داده ز عشرت خبری
از سر بی خبری داده ز عشرت خبری
از سر بی خبری داده ز عشرت خبری
از سر بی خبری داده ز عشرت خبری
تن و جان را که بهم بی خبر آمیخته اند
تن و جان را که بهم بی خبر آمیخته اند
تن و جان را که بهم بی خبر آمیخته اند
تن و جان را که بهم بی خبر آمیخته اند
همه دریاکش و چون دریا سرمست همه
همه دریاکش و چون دریا سرمست همه
همه دریاکش و چون دریا سرمست همه
همه دریاکش و چون دریا سرمست همه
طبع با می چو صدف با گهر آمیخته اند
طبع با می چو صدف با گهر آمیخته اند
طبع با می چو صدف با گهر آمیخته اند
طبع با می چو صدف با گهر آمیخته اند
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کران همه ره با خطر آمیخته اند
نقب کران همه ره با خطر آمیخته اند
نقب کران همه ره با خطر آمیخته اند
نقب کران همه ره با خطر آمیخته اند
زهره بر چیده چو خورشیدنم هر جرعه
زهره بر چیده چو خورشیدنم هر جرعه
زهره بر چیده چو خورشیدنم هر جرعه
زهره بر چیده چو خورشیدنم هر جرعه
که در آن خاک چنان بی خطر آمیخته اند
که در آن خاک چنان بی خطر آمیخته اند
که در آن خاک چنان بی خطر آمیخته اند
که در آن خاک چنان بی خطر آمیخته اند
خیک ماند به زن زنگی شش پستان لیک
خیک ماند به زن زنگی شش پستان لیک
خیک ماند به زن زنگی شش پستان لیک
خیک ماند به زن زنگی شش پستان لیک
شیر پستانش به خون جگر آمیخته اند
شیر پستانش به خون جگر آمیخته اند
شیر پستانش به خون جگر آمیخته اند
شیر پستانش به خون جگر آمیخته اند
جرعه ای کان به زمین داده زکات سر جام
جرعه ای کان به زمین داده زکات سر جام
جرعه ای کان به زمین داده زکات سر جام
جرعه ای کان به زمین داده زکات سر جام
زو حنوط ز می پی سپر آمیخته اند
زو حنوط ز می پی سپر آمیخته اند
زو حنوط ز می پی سپر آمیخته اند
زو حنوط ز می پی سپر آمیخته اند
مجمر عیدی و آن عود و شکر هست بهم
مجمر عیدی و آن عود و شکر هست بهم
مجمر عیدی و آن عود و شکر هست بهم
مجمر عیدی و آن عود و شکر هست بهم
زحل و زهره که با قرص خور آمیخته اند
زحل و زهره که با قرص خور آمیخته اند
زحل و زهره که با قرص خور آمیخته اند
زحل و زهره که با قرص خور آمیخته اند
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
زو بخور فلک جان شکر آمیخته اند
زو بخور فلک جان شکر آمیخته اند
زو بخور فلک جان شکر آمیخته اند
زو بخور فلک جان شکر آمیخته اند
رود سازان همه در کاسهٔ سرها به سماع
رود سازان همه در کاسهٔ سرها به سماع
رود سازان همه در کاسهٔ سرها به سماع
رود سازان همه در کاسهٔ سرها به سماع
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند
شربت جان ز ره کاسه گر آمیخته اند
پرده در پرده و آهنگ در آهنگ چو مرغ
پرده در پرده و آهنگ در آهنگ چو مرغ
پرده در پرده و آهنگ در آهنگ چو مرغ
پرده در پرده و آهنگ در آهنگ چو مرغ
دم بدم ساخته و دربه در آمیخته اند
دم بدم ساخته و دربه در آمیخته اند
دم بدم ساخته و دربه در آمیخته اند
دم بدم ساخته و دربه در آمیخته اند
بر بط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
بر بط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
بر بط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
بر بط از هشت زبان گوید و خود ناشنواست
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند
زیبقش گوئی با گوش کر آمیخته اند
نای افعی تن و بس بر دهنش بوسه زدند
نای افعی تن و بس بر دهنش بوسه زدند
نای افعی تن و بس بر دهنش بوسه زدند
نای افعی تن و بس بر دهنش بوسه زدند
با تن افعی جان بشر آمیخته اند
با تن افعی جان بشر آمیخته اند
با تن افعی جان بشر آمیخته اند
با تن افعی جان بشر آمیخته اند
چنگ زاهد سر و دامانش پلاسین لیکن
چنگ زاهد سر و دامانش پلاسین لیکن
چنگ زاهد سر و دامانش پلاسین لیکن
چنگ زاهد سر و دامانش پلاسین لیکن
با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیخته اند
با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیخته اند
با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیخته اند
با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیخته اند
محبس دست رباب است شعیف ار چه قوی است
محبس دست رباب است شعیف ار چه قوی است
محبس دست رباب است شعیف ار چه قوی است
محبس دست رباب است شعیف ار چه قوی است
چار طبعش که به انصاف در آمیخته اند
چار طبعش که به انصاف در آمیخته اند
چار طبعش که به انصاف در آمیخته اند
چار طبعش که به انصاف در آمیخته اند
خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسهٔ یوز
خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسهٔ یوز
خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسهٔ یوز
خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسهٔ یوز
کهو و گورش با شیر نر آمیخته اند
کهو و گورش با شیر نر آمیخته اند
کهو و گورش با شیر نر آمیخته اند
کهو و گورش با شیر نر آمیخته اند
صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
صوت مرغان بدرد چرخ مگر با دم خویش
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند
بانگ کوس ملک تاجور آمیخته اند
راویانند گهر پاش مگر با لب خویش
راویانند گهر پاش مگر با لب خویش
راویانند گهر پاش مگر با لب خویش
راویانند گهر پاش مگر با لب خویش
کف شاهنشه خورشیدفر آمیخته اند
کف شاهنشه خورشیدفر آمیخته اند
کف شاهنشه خورشیدفر آمیخته اند
کف شاهنشه خورشیدفر آمیخته اند
خاصگان گوهر بحر دل خاقانی را
خاصگان گوهر بحر دل خاقانی را
خاصگان گوهر بحر دل خاقانی را
خاصگان گوهر بحر دل خاقانی را
با کلاه ملک بحر و بر آمیخته اند
با کلاه ملک بحر و بر آمیخته اند
با کلاه ملک بحر و بر آمیخته اند
با کلاه ملک بحر و بر آمیخته اند
چاشنی گیران از چشمهٔ حیوان گوئی
چاشنی گیران از چشمهٔ حیوان گوئی
چاشنی گیران از چشمهٔ حیوان گوئی
چاشنی گیران از چشمهٔ حیوان گوئی
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند
شربت شاه سکندر سیر آمیخته اند
مالک ملک جلال الدین کاندر تیغش
مالک ملک جلال الدین کاندر تیغش
مالک ملک جلال الدین کاندر تیغش
مالک ملک جلال الدین کاندر تیغش
آتش و آب بهم بی ضررآمیخته اند
آتش و آب بهم بی ضررآمیخته اند
آتش و آب بهم بی ضررآمیخته اند
آتش و آب بهم بی ضررآمیخته اند